روانشناسی تعصب و تبعیض
تعصب و تبعیض جنبه های درهم تنیده رفتار انسانی هستند که از پیش داوری ها سرچشمه میگیرند. تعصب به نظرات یا نگرش های از پیش تعیین شده، اغلب منفی، بدون شواهد قابل توجه یا تجربه واقعی اشاره دارد. از سوی دیگر تبعیض شامل اعمال یا رفتارهایی است که بطور سیستماتیک افراد یا گروهها را بر اساس تفاوتهای درکشدهشان آسیب میرسانند یا با آنها بدرفتاری میکنند. این ساختارها عمیقاً در روانشناسی ریشه دارند و از تعامل پیچیده عوامل اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی ناشی میشوند و در هسته خود شامل دسته بندی افراد به گروه ها و نسبت دادن ویژگیها یا رفتارهای خاصی به این گروه ها است که منجر به رفتار ناعادلانه و نابرابری های اجتماعی میشود.
چرا تعصب و تبعیض؟
درک زیربنای روانی تعصب، پیچیدگی شناخت انسان و پویایی اجتماعی را آشکار میکند. در واقع یکی از جنبه های مهم مفهوم طبقه بندی اجتماعی است که در آن افراد بطور طبیعی دیگران را بر اساس تفاوتهای قابل مشاهده مانند نژاد، قومیت، جنسیت، مذهب یا وضعیت اجتماعی – اقتصادی به گروه هایی طبقه بندی میکنند. این دسته بندی اغلب به طرفداری درون گروهی و سوگیری برون گروهی منجر میشود. علاوه بر این، سوگیریهای شناختی مانند «اثر همگنی برون گروهی» با فرض شباهت اعضای یک گروه بیرونی به یکدیگر نسبت به اعضای درون گروه، به تعصب کمک میکند. این سادهسازی بیش از حد به کلیشهها دامن میزند و دیدگاهی مخدوش از کل جوامع ایجاد میکند.
پیشنهاد میدهیم انجام دهید: تست آنلاین «چقدر به دیگران وابسته هستید؟»
تحقیقات روانشناختی همچنین نقش تربیت، اجتماعی شدن و تأثیرات فرهنگی را در شکلدهی نگرشهای پیش داوری برجسته میکند. کودکان از محیط خود می آموزند و باورها و نگرشها را از خانواده، رسانه ها و هنجارهای اجتماعی جذب میکنند. بدون کنترل، این سوگیریهای آموخته شده میتواند تبعیض را در بین نسلها تداوم بخشد. علاوه بر این، تأثیر روانی هم بر مجرمان و هم بر قربانیان تعصب وجود دارد. کسانی که با تبعیض مواجه می شوند اغلب استرس، اضطراب و کاهش عزت نفس را تجربه میکنند، در حالی که مرتکبین اگر اعمالشان با ارزش های درونی آنها در تضاد باشد، ممکن است احساس گناه یا ناهماهنگی شناختی را تجربه کنند.
نظریه های تعصب
چهار مورد از شناخته شده ترین آنها عبارتند از نظریه هویت اجتماعی، نظریه قربانی، نظریه شخصیت اقتدارگرا و نظریه فرهنگ. این نظریه ها تلاش میکنند بفهمند که تعصب از کجا می آید و در افراد خاص چگونه به نظر می رسد.
نظریه هویت اجتماعی
این نظریه که توسط هانری تاجفل ارائه شده است، پیشنهاد می کند که افراد برای تقویت عزت نفس و ایجاد هویت اجتماعی مثبت، خود را در گروه های اجتماعی دسته بندی میکنند. این دسته بندی منجر به طرفداری درون گروهی و تبعیض برون گروهی میشود. افراد تمایل دارند با شناسایی گروه هایی که آنها را برتر یا مطلوب تر میدانند، تصویر خود را تقویت کنند. این نظریه توضیح میدهد که چگونه گروههای اجتماعی، مانند نژاد، ملیت یا مذهب، به تعصب و تبعیض کمک میکنند.
تئوری بز قربانی
تئوری بز قربانی، تعصب را به ناامیدی و پرخاشگری نسبت میدهد که افراد هنگام مواجهه با چالشها یا سختیها احساس میکنند. بر اساس این نظریه، افراد تمایل دارند ناامیدی خود را به گروههایی منتقل کنند که ضعیفتر یا کمتوانتر دیده میشوند و آنها را برای مشکلاتشان سرزنش میکنند. این جابجایی احساسات منفی بر روی یک گروه خاص منجر به قربانی شدن آن گروه و در نتیجه تعصب و تبعیض می شود.
نظریه شخصیت اقتدارگرا
که توسط تئودور آدورنو و همکارانش ارائه شده است، تعصب را به تیپ شخصیتی خاصی مرتبط می کند. این تئوری نشان میدهد که افراد با شخصیت مستبد بیشتر احتمال دارد که نگرشهای پیش داوری داشته باشند. این افراد پایبندی سفت و سخت به ارزشهای مرسوم، تسلیم شدن در برابر اقتدار و تمایل به پرخاشگری نسبت به گروه هایی که متفاوت یا تهدیدکننده تلقی میشوند، نشان میدهند. عواملی مانند تربیت سختگیرانه و تمرکز بر اطاعت، به رشد این تیپ شخصیتی و متعاقباً نگرشهای تعصب آمیز کمک میکند.
نظریه فرهنگ
نظریه فرهنگ به بررسی چگونگی تأثیر هنجارها، ارزشها و ایدئولوژیهای فرهنگی بر تعصب و تبعیض میپردازد. این نظریه نشان میدهد که تعصبات عمیقاً در شیوههای فرهنگی، زمینههای تاریخی و نهادهای اجتماعی جا افتاده است. هنجارها و آموزه های فرهنگی میتوانند کلیشه ها و سوگیری ها را تداوم بخشند و نگرش افراد را نسبت به گروه های خاص شکل دهند. این نظریه بر نقش اجتماعی شدن و انتقال فرهنگی در شکل دادن به باورها و رفتارهای متعصبانه تاکید دارد. هر یک از این نظریه ها بینش های ارزشمندی را در مورد ماهیت پیچیده تعصب و تبعیض ارائه میدهد و جنبه های مختلف چگونگی و چرایی شکل گیری این نگرشها در افراد و جوامع را برجسته میکند. آنها بطور جمعی به درک ماهیت چند وجهی تعصب کمک میکنند و به عنوان چارچوبی برای ابداع استراتژیهایی برای مبارزه با آن عمل میکنند.
ریشه های عاطفی پیش داوری چیست؟
احساسات نقش بسزایی در شکل گیری و تداوم تعصب دارند. چندین ریشه عاطفی زیربنای نگرشها و رفتارهای تعصب آمیز است:
- ترس و اضطراب: تعصب اغلب ناشی از ترس از ناشناخته یا تهدیدهای درک شده است. هنگامی که افراد با چیزی ناآشنا یا متفاوت روبرو میشوند، میتواند باعث اضطراب یا ترس شود و منجر به واکنشهای دفاعی شود. این ترس میتواند بهعنوان پیش داوری علیه گروههایی که بهعنوان ابزاری برای حفظ خود، متفاوت یا بالقوه تهدیدکننده تصور میشوند، ظاهر شود.
- ناامنی و عزت نفس پایین: افرادی که دچار ناامنی یا عزت نفس پایین هستند ممکن است به تعصب به عنوان راهی برای احساس بهتر در مورد خود متوسل شوند. آنها با تحقیر یا تبعیض نسبت به دیگران، تلاش میکنند تا موقعیت اجتماعی یا ارزش خود را به قیمت گروه های به حاشیه رانده شده بالا ببرند.
- خشم و ناامیدی: احساس خشم یا سرخوردگی، چه به دلیل مبارزات شخصی یا مسائل اجتماعی، میتواند به سمت گروه های خاصی هدایت شود. این میتواند باعث قربانی شدن و سرزنش آن گروهها به دلیل سرخوردگی شده و منجر به تعصب و تبعیض به عنوان راهی برای کاهش این احساسات منفی شود.
- هویت و تعلق گروهی: احساسات مرتبط با تعلق و هویت می تواند به تعصب دامن بزند. افراد اغلب خود را به شدت با گروههای اجتماعی خود (در گروهها) همسو میکنند و ممکن است از سوی کسانی که بهعنوان افراد خارجی (برون گروهی) تلقی میشوند، احساس خطر کنند یا نسبت به آنها دشمنی کنند. این وابستگی عاطفی به گروه خود می تواند به طرفداری نسبت به درون گروه و سوگیری علیه گروه های بیرونی کمک کند.
- شرایط اجتماعی و تعصب آموخته شده: ریشه های عاطفی پیش داوری را میتوان در فرآیندهای اجتماعی شدن نیز جستجو کرد. کودکان اغلب تعصبات را از محیط اطراف خود مانند خانواده، همسالان، رسانه ها و جامعه جذب میکنند. این سوگیری های آموخته شده تبدیل به پاسخهای عاطفی عمیقی میشوند که بر نحوه درک و تعامل افراد با گروه های مختلف اجتماعی تأثیر میگذارد.
درک این ریشه های عاطفی پیش داوری در پرداختن به نگرشهای تبعیض آمیز و مبارزه با آنها بسیار مهم است. استراتژیهایی که با هدف کاهش تعصب انجام میشوند، اغلب شامل تقویت همدلی، افزایش آگاهی از سوگیریها، ترویج تعاملات مثبت بین گروهی و ایجاد محیطهایی هستند که کلیشهها را به چالش میکشند و فراگیری را تشویق میکنند. با پرداختن به پشتوانه های عاطفی پیش داوری، میتوان تلاشهایی را برای پرورش نگرشهای همدلانه و پذیرفته تر نسبت به گروه های مختلف در جامعه انجام داد.
راه حل ها و مسیرهای رو به جلو
پرداختن به تعصب و تبعیض مستلزم رویکردهای چند وجهی است که این موضوع را در ریشه آن بررسی کند. آموزش به عنوان سنگ بنای مبارزه با تعصب است. ترویج آموزش تنوع و آموزش همدلی از سنین پایین میتواند تعصبات ریشه ای را تغییر دهد. مدارس، رسانهها و جوامع نقش محوری در انتشار اطلاعات دقیق، از بین بردن کلیشهها و تقویت فراگیری دارند. تشویق تماس بین گروهی و تقویت تعاملات مثبت بین گروه های مختلف میتواند موانع را از بین ببرد. وقتی افراد با پیشینههای مختلف در فعالیتهای مشارکتی شرکت میکنند، میتواند با انسانی کردن «دیگری» و برجسته کردن اشتراکات مشترک، تعصب را کاهش دهد.
قوانین و سیاست هایی که برابری را ترویج می کند و در برابر تبعیض محافظت میکند ضروری است. با این حال، چارچوب های قانونی به تنهایی نمیتوانند تعصبات عمیقا ریشه دار را از بین ببرند. بلکه همراه با کمپینهای آگاهی بخشی و ابتکارات فرهنگی، می توانند به جامعه ای عادلانه تر کمک کنند. مهمتر از همه، ترویج خودآگاهی و درون نگری بسیار مهم است. تشویق افراد به رویارویی با تعصبات خود و به چالش کشیدن تفکر کلیشه ای در ایجاد تغییرات شخصی و پرورش جامعه ای فراگیرتر بسیار مهم است.
در نتیجه، روانشناسی تعصب و تبعیض عمیقاً در رفتار انسان و ساختارهای اجتماعی ریشه دوانده است. درک مکانیسمهای روانشناختی پشت این پدیدهها در توسعه راهبردهای مؤثر برای مبارزه با آنها بسیار مهم است. با پذیرش تنوع، ترویج آموزش، پرورش تعاملات مثبت بین گروهی و تشویق به خود اندیشی، میتوانیم به سوی جهانی عادلانه تر و فراگیرتر تلاش کنیم.
منابع: study.com و frontiersin.org و pressbooks-dev.oer.hawaii.edu