مهارت مدیریت خشم و شیوه ابراز آن چیست؟
مدیریت خشم و پرخاشگری یکی از مهارتهای حیاتی در دنیای امروز است. در گذشته، خشونت بیشتر به درگیریهای فیزیکی محدود میشد، اما امروزه هر رفتاری که باعث آسیب روانی یا جسمی به دیگران شود و حقوق آنها را نقض کند، خشونت محسوب میشود. خشونت در ابعاد مختلف زندگی ریشه دارد و تأثیرات گستردهای بر جامعه دارد. آمارها نشان میدهند که در جامعه امروز ما، خشم و پرخاشگری به عنوان یکی از روشهای معمول برای حل مسائل به کار میرود. به نظر میرسد که یا راهحلهای دیگری برای مدیریت مشکلات وجود ندارد، یا اگر هم هست، بسیاری از افراد از شیوههای استفاده از آنها آگاهی ندارند. بنابراین، بررسی ریشههای خشونت یکی از مسائل اساسی اجتماعی است.
در ادامه به این سوالات پاسخ خواهیم داد:
- مهارت کنترل خشم در ارتباطات
- کنترل خشم یا مدیریت خشم؟
- مهارت کنترل خشم در نوجوانان
- خشم چیست؟
شیوه ابراز خشم
برخلاف تصور بسیاری از افراد که فکر میکنند شیوه ابراز خشم به ارث میرسد و غیرقابل تغییر است، انسانها با رفتارهای خاصی برای ابراز خشم متولد نمیشوند. این رفتارها آموختنی هستند و روشهای مناسب برای مدیریت و ابراز خشم نیز قابل یادگیری است. به عنوان مثال، برخی افراد ممکن است بگویند «خشم فرزندم شبیه به پدرش است؛ او هم همینگونه خشمگین میشد و نمیتوان کاری کرد». اما پژوهشها نشان میدهند که کنترل و مدیریت خشم ممکن است و میتوان احساسات شدید خشم را با استفاده از روشهای مختلف بدون آسیب رساندن به دیگران تخلیه کرد. نکته مهم این است که کنترل خشم بهطور بلندمدت امکانپذیر نیست و مدیریت و ابراز خشم به شیوهای مناسب و مؤثرتر خواهد بود.
یک باور غلط دیگر این است که خشم بهطور خودکار منجر به پرخاشگری میشود. بسیاری از افراد تنها راه ابراز خشم را پرخاشگری میدانند، در حالی که مدیریت مؤثر خشم شامل کنترل تدریجی آن از طریق یادگیری مهارتهای جرأتورزی، تغییر باورهای غیرمنطقی، کاهش کلام منفی و استفاده از طیفی از راهبردهای رفتاری است که با کمک رواندرمانگر و مشاوره به دست میآید. البته این بدان معنا نیست که عوامل زیستی را در پرخاشگر بودن برخی افراد نادیده بگیریم. ممکن است در برخی افراد به دلیل تفاوت در عملکرد ناقلهای عصبی مانند نوراپینفرین، سیستم جنگ و گریز فعالتر باشد. اما در جامعهای مانند ایران، که آمارها نشاندهنده افزایش پروندههای مرتبط با خشونت و پرخاشگری است، به نظر میرسد که عوامل روانی-اجتماعی نقش پررنگتری در شکلگیری این پدیده دارند.
پیشنهاد می کنیم بخوایند: منشأ عصبانیت های بی دلیل چیست؟
پرخاشگری یا جرات مند بودن
بسیاری از مردم تصور میکنند که برای دستیابی به حقوق خود باید پرخاشگر باشند و اغلب جرأتورزی را با پرخاشگری اشتباه میگیرند. هدف از رفتار پرخاشگرانه، تسلط، صدمه زدن و پیروزی به هر قیمتی است، در حالی که هدف از جرأتورزی، ابراز خشم به شیوهای محترمانه و مناسب است. برای مثال، اگر دوستی در قرارها همیشه تأخیر دارد، به جای استفاده از رفتارهای پرخاشگرانه یا منفعلانه، بهتر است خواستهتان را بهطور مستقیم و مؤدبانه بیان کنید: «وقتی دیر میآیی، من واقعاً ناراحت و عصبانی میشوم، لطفاً به موقع بیا». یک باور نادرست دیگر این است که برخی افراد تصور میکنند که برونریزی خشم از طریق پرخاشگری مفید است. سالها این شیوه حتی توسط برخی متخصصان روانشناسی توصیه میشد که خشم خود را با فریاد زدن یا ضربه زدن به اشیاء تخلیه کنید. اما پژوهشهای جدید نشان میدهند که این روشها باعث تشدید رفتارهای پرخاشگرانه میشود و افراد را خشمگینتر میکند.
وقتی خشم کارآمد است
خشم احساسی است که همه انسانها آن را تجربه میکنند. کسی نمیتواند ادعا کند که هیچوقت خشمگین نشده، مگر اینکه این احساس را سرکوب کرده باشد. درک اینکه خشم از چه احساسی نشأت میگیرد، میتواند به کنترل بهتر آن کمک کند. بنابراین، قدم اول در مدیریت خشم، شناسایی علت اولیهای است که خشم از آن زاده میشود. خانواده به عنوان اولین و مهمترین سیستم در شکلگیری رفتارهای مثبت و منفی افراد، نقش بزرگی در پیدایش الگوهای نادرست ارتباطی و مدیریت خشونت دارد. روابط نامناسب میان والدین و فرزندان یا میان خواهران و برادران، یکی از عوامل اصلی در مدیریت نادرست خشم در بزرگسالی است. کودکانی که در خانوادههایی با الگوهای ارتباطی سالم و مبتنی بر احترام و مسالمتآمیز رشد میکنند، از سلامت روانی بهتری برخوردارند و این موضوع میتواند پیشبینیکننده توانایی آنها در مدیریت خشم در آینده باشد. در محیط خانواده، هرگونه بیاحترامی از سوی همسران به یکدیگر خشونت خانگی محسوب میشود. خشونت تنها به ضرب و جرح فیزیکی محدود نمیشود؛ پرخاشگری کلامی، فریاد زدن، تهدید به جدایی، روابط خارج از ازدواج و ترک خانه بدون اطلاع، همگی نمونههایی از خشونت خانگی هستند.
چرخه خشم در مدیریت خشم
در نهایت، خشم احساسی است که نمیتوان از آن گریخت. شناسایی و مدیریت خشم مستلزم آگاهی از احساسات اولیهای است که این خشم از آنها سرچشمه میگیرد. چرخه خشم با یک علت آغاز میشود و ما به رویدادهای زندگی معنا میبخشیم. درک درست از معنای این رویدادها به ما کمک میکند تا بهتر بر احساسات و رفتارهایمان کنترل داشته باشیم. اتفاقات ناخوشایندی مانند طلاق، دردهای جسمی و مشکلات خانوادگی از علل شایع خشم هستند. اما معنایی که به این رویدادها میدهیم، نقش مهمی در شدت خشم ما دارد. ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی، معتقد است: ما خود تصمیم میگیریم که چه معنایی به رویدادهای اطرافمان بدهیم و چگونه اجازه دهیم این رویدادها بر ما تأثیر بگذارند.
باورها تعیینکننده احساسات ما هستند. باور به اینکه مورد تحقیر واقع شدهایم یا دیگران ما را طرد خواهند کرد، احساساتی مانند ترس یا نفرت را ایجاد میکند. معمولاً ترس زیربنای خشم است و به همین دلیل خشم به عنوان یک احساس ثانویه شناخته میشود. پشت نقاب هر انسان پرخاشگر، کودکی ترسیده و زخمی نهفته است که برای رهایی از نقش قربانی، به پرخاشگری روی میآورد. در چرخه خشم، احساسات میتوانند به رفتارهای خودتخریبی مانند مصرف مواد یا فرو رفتن در افسردگی منجر شوند. یا ممکن است منجر به مشاجره، زد و خورد و واکنشهای جسمی مانند تنش، لرزش، تعریق، و افزایش فشار خون شوند. مدیریت خشم و شناسایی این چرخه میتواند به ما کمک کند تا بر احساسات و رفتارهایمان کنترل بیشتری داشته باشیم.