میتوانم به نامزدم لقب بهترین دوست را بدهم.
دقیقا میدانم نامزدم در حال حاضر با چه مشکلاتی روبرو است و چه مسائلی باعث ایجاد اضطراب و استرس در او شده است.
اسم بعضی از کسانی را که این اواخر باعث ناراحتی همسرم شدهاند، میدانم.
میتوانم چند تا از آرزوهای بزرگ همسرم را خیلی شفاف توضیح بدهم.
میتوانم در مورد اینکه فلسفه او از زندگی چیست و چه دیدگاههایی دارد، صحبت کنم.
میتوانم اقوامی را که همسرم کمتر از آنها خوشش میآید و تمایل کمتری به رفت و آمد با آنها دارد، نام ببرم.
احساس میکنم همسرم مرا تقریبا خوب میشناسد.
وقتی از همدیگر دور هستیم، اغلب خوشبینانه و عاشقانه راجع به او فکر میکنم.
او واقعا به من احترام میگذارد.
هنوز هم ارتباطمان سرشار از شوق و شور و هیجان است.
ابراز عشق، محبت و تمایل نسبت به یکدیگر، یقینا بخش مهمی از ارتباطمان را تشکیل میدهد.
همسرم به خاطر کارهایی که برای بهبود زندگیمان انجام میدهم، از من قدردانی میکند.
همسرم در مجموع، شخصیت مرا دوست دارد و اخلاقهایم را میپسندد.
زندگیمان در حوزه روابط زناشویی اکثرا بیمشکل و رضایتبخش است.
در پایان یک روز کاری، وقتی همدیگر را میبینیم، با تمام وجود از دیدن هم خوشحال میشویم.
همسرم یکی از بهترین مشاوران من برای تصمیمگیریهای مختلف است.
ما عاشق صحبت کردن با یکدیگر هستیم و واقعا از این کار لذت میبریم.
در بحثهایمان کاملا بده و بستان وجود دارد؛ یعنی هر دو هم میگوییم و هم میشنویم. همچنین هر دو روی هم تاثیر میگذاریم.
همسرم حتی زمانی که کاملا با آنچه من میگویم مخالف است با احترام و صبر و حوصله به حرفها و نظرات من گوش میکند.
همسرم معمولا یکی از بزرگترین گرهگشاهای زندگی من است.
ما اغلب در مورد مسائل اساسی و اهداف کلی زندگی، با هم تفاهم داریم. به عبارت دیگر کاملا باهم جفت و جور هستیم.